در بدترین روزها

در بدترین روزها امیدوار باشید

که همیشه زیباترین باران از

سیاهترین ابرها میبارد.

یه دختر کوری

یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد

دختره یه دوست پسر داشت که عاشق اون بود.دختره همیشه میگفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون میموندم یه روز یکی پیدا شد که چشماشو به اون دختر بده وقتی که دختر بینا شد دید که اون پسره کوره.بهش گفت من دیگه تورو نمیخام برو.پسره رفت و یه لبخند تلخ بهش زد وگفت:مراقب چشمای من باش!