چهره برخی از معماران بزرگ معاصر

Zaha Hadid

Frank Lloyd Wright

Le Corbusier

Philip Johnson

Frank Gehry

Peter Eisenman

Tadao Ando

Santiago Calatrava

norman-foster

Richard Meier

زبانم لال آقا جان ولی......


نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست
دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس که در زلال دلی
هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست

نیا نیا گل نرگس به آسمان سوگند
قسم به نام و نهادت دلی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس ز رنجمان تو مکاه
کسی ز خلق و خلائق فدای راه تو نیست

نیا نیا گل نرگس بدان و آگه باش
که جای سجده گه ما هنوز مال تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مجلس ندبه
که ندبه ، ندبه خرقه است و پایگاه تو نیست

نیا نیا گل نرگس دعای عهد کجاست؟
نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به جان تشنه عشق
دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس سقیفه ها برپاست
ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس که چون علی تنها
به فجر صبح ظهورت کسی کنار تو نیست

نیا نیا گل نرگس تو را به خاک بقیع
که شهر ما نه مُهیای گامهای تو نیست

نیا نیا گل نرگس به مادرت زهرا
کسی برای شهادت به کربلای تو نیست

نیا نیا گل نرگس نیا به دعوت ما
هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست

نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا
برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست

شاعر: مهدی قاسمی

یه روز یه ترکه...

يه روز يه ترکه .....
اسمش ستار خان بود، شايد هم باقر خان.. ؛
خيلي شجاع بود، خيلي نترس.. ؛  يکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزي براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطيت و آزادي شد، فداکاري کرد، براي ايران، براي من و تو، براي اينکه ما تو اين مملکت آزاد زندگي کنيم .


یه روز یه شیرازیه....

اسمش عباس دوران بود ؛ تونسته بود با بهترین نمره از دانشکده  هوایی آمریکا فارغ التحصیل بشه . تن پرور و بی اراده که نبود ، برعکس محکم هم بود . محکم بود که تونسته بود در کمتر از 3 ساعت آبروی صدام رو در دنیا ببره .


يه روز يه رشتيه..
اسمش ميرزا کوچک خان بود، ميرزا کوچک خان جنگلي؛  براي مهار کردن گاو وحشي قدرت مطلق شاه تلاش کرد، براي اينکه کسي تو اين مملکت ادعاي خدايي نکنه؛ اونقدر جنگيد تا جونش رو فداي سرزمينش کرد.

 

يه روز يه لره...
اسمش کريم خان زند بود، موسس سلسله زنديه؛  ساده زيست، نيک سيرت و عدالت پرور بود و تا ممکن مي شد از شدت عمل احتراز مي کرد.

 

يه روز يه اصفهانیه...
اسمش حاج حسین خرازی ؛ وقتی دید یک دیوانه به انقلابش چشم دوخته . دست به کار شد و از دادن یک وجب از خاکش به آن دیوانه خساست کرد. آنقدر جنگید تا شد اسطوره
.


یه روز يه قزوينيه...
به نام علامه دهخدا ؛ از لحاظ اخلاقي بسيار منحصر بفرد بود و ديوان پارسي بسيار خوبي براي ما بر جا نهاد

 

یه روز یه آبادانیه ....

اسمش محمد جهان آرا ؛ وقتی شنید خرمشهر رو قراره بگیرند به دور از دلبستگی های دنیا  تا آخرین نفس پای شهرش وایساد . اهل لاف زدن نبود  ولی حماسه ای که آفرید  رو اگه برای  دیگران تعریف کنی ، خیال میکنن  تو داری لاف میزنی !

 

يه روز ما همه با هم بوديم...، ترک و رشتي و لر و اصفهاني،
تا اينکه يه عده رمز دوستي ما رو کشف کردند و قفل دوستي ما رو شکستند... ؛
حالا ديگه ما براي هم جوک مي سازيم، به همديگه مي خنديم!!! و اينجوري شاديم

اين از فرهنگ ايراني و مسلمان به دور است.
پس با همديگه بخنديم نه به همديگه

 

من یکی که دیگه نیستم 

قضاوت با خودتون...

عاشقتم...

آدمها تا کوچک هستند دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن...!
وقتی بزرگ میشن پول دارن اما وقت ندارن...!

وقتی پیر میشن هم پول دارن هم وقت،اما مادر ندارن...!

یک پیشنهاد

امسال ولنتاین

واسه مامانتون یه هدیه شیک بگیرید.
دستاشم ببوسید
بگید : مامان عاشقتم...

مقدمات طراحی معماری 1

مقدمات طراحی معماری 1

نوع واحد :نظری- کارگاهی
پیشنیاز ندارد


هدف :
از آنجا که رشته معماری بر خلاف اکثر رشته های دانشگاهی پیشینه کافی در دوران تحصیلات پیش از دانشگاه ندارد . مواجهه ناگهانی دانشجویان با حیطه طراحی معماری , بی شناخت بی درک مولفه های موثر در آن , حاصل مطلوبی نخواهد داشت , در طول دو نیمسال برنامه ای تحت عنوان مقدمات طراحی (1) و (2) ارائه و طی آن سعی خواهد شد که دانشجویان ضمن آشنایی با عرصه های مختلف و مولفه های موثر در طراحی معماری , به صورتی مجزا و منزل به منزل به تجریه یکایک این عوامل بپردازندو

مقصود از تمرینات درس مقدمات طراحی (1) عبارتست از :
- تقویت قدرت تجسم , تخیل و تعقل دانشجو
- آشنایی با عناصر کالبدی تشکیل دهنده بنا

موضوع :
از آنجا که موضوعات بحث در طراحی معماری , هم عرصه مادی( فیزیکی ) و هم عرصه های مفهومی ( ارزشی ) را شامل میگردد و با عنایت به اینکه درک عرصه های مادی , مقدم و آسانتر, و درک عرصه های مفهومی پیچیده تر و مکمل عرصه های مادی است ؛ "مقدمات طراحی معماری 1" به عرصه مادی ( فیزیکی ) و مقدمات طراحی معماری 2" به گستره معنایی و مفهومی ( ارزشی ) معماری خواهد پرداخت.
تمرین های مقدمات طراحی معماری ( 1) شامل موضوعاتی چون موارد زیر خواهد بود
1. عناصر تشکیل دهنده بنا نظیر : سقف , کف , دیوار , پنجره , فضای نیمه باز , پله و ...
2. مقولات مطرح در فضاسازی نظیر:ساماندهی اجزا در درون فضا , نقش مصالح و رنگ در بنا , روشنایی در معماری , تاثیر اقلیم بر معماری و ...
تمرین پایانی بهتر است جمع بندی تجربیات نیمسال باشد.


روش ارائه :
دانشجوی مبتدی در برخورد با یک اثر معماری - چه با ارزش و چه بی ارزش - توان آن را ندارد که تمامی ویژگی های آن را درک , تحلیل و نقد نماید , و نیز در حیطه طراحی قادر نخواهد بود پیچیدگی های یک اثر معماری اعم از مسایل فنی , اقلیمی ؛ عقیدتی , زیبا شناخی , اجتماعی و ... را به یکباره تجربه نماید .
بنابر این تمرین های مقدمات طراحی معماری به صورت برنامه هایی منقطع هر یک با تاکید بر ویژگی های عرصه طراحیی معماری اجرا خواهد شد.

برای تمرین مربطو به هر یک از موضوعات مورد نظر سه مرحله متوالی با اهداف زیر پیشنهاد میگردد :

مرحله اول: به مدت 2-3 روز, با هدف آشنایی دانشجویان با مبحث مورد نظر که می تواند شامل طرح مساله و ایجاد سوال - تجریه و تلاش دانشجو در یافتن جواب مطلوب و بحث و تبادل نظر کارگاهی روی تجربه ها باشد.

مرحله دوم : به مدت یک هفته , با هدف جستجوی عینیت موضوع مورد بحث در مصادیق و نمونه های موجود به صورت برداشت محیطی توسط دانشجویان و تجزیه و تحلیل و نقد در کارگاه با مشارکت و راهنمایی مدرس.

مرحله سوم: به مدت یک هفته , به صورت تمرین طراحی در موضوع مورد بحث ( با چشم پوشی یا کمرنگ دیدن سایر مولفه ها) با هدف تقویت قدرت خلاقانه و پاسخگویی دانشجویان به مسایل گوناگون در عرصه معماری.

به عنوان مثال , مراحل سه گانه فوق در مقوله " ابعاد بدن انسان" به شرح زیر خواهد بود :
مرحله اول :درک و تجربه تاثیر اندازه ها و حرکات بدن انسان بر روی اشیا و عناصر و فضای معماری از طرق تجربه عینی و اندازه گیری ابعاد و اندازه اشیا موجود در فضا ( میز - صندلی - در - پنجره - دستشویی ....)
مرحله دوم : بازدید از یک اثر معماری موجود مانند کودکستان یا بیمارستان و برداشت از ابعاد و اندازه های متاثر از ابعاد و حرکات انسان , و نهایتا تجزیه و تحلیل نتیجه گیری و ترسیم نتایج
مرحله سوم : طراحی یک فضای ساده معماری ماننده اطاق دانشجو یا مطب پزشک , صرفا از دید تاثیر ابعد و حرکت بدن انسان بر فضا و بر اشیا سازنده فضا.

دانلود جزوه ایستایی

لینک دانلود

پسورد: www.naghsh-negar.ir

منبع : www.naghsh-negar.ir

بیست سوالی ….؟

_ تو جیب جا میشه ؟

بله
...
_از جیب راحت در میاد ؟

بله

_glx ؟

افرین درسته !

بهمن.....

ﻋﺰﻳﺰﻡ..... !
هرچقدر هم ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺳﯽ ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﻬﻤﻨﯽ ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯽ......!
پرچم بالااااااااااااااااااااااااااس.....................

   


من کی ام؟ ( سالار لامصب )

و...

از تصادفی وحشتناک جان سالم به در برده بود

و میگفت جان خود را مدیون ایمنی ماشین مدل بالایش است...

و خدا همچنان لبخند میزد...

خیلی دور خیلی نزدیک......

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن 11 رکعت است.
من: خدایا من خسته ام نمیتوانم.
خدا: بنده ی من 2رکعت نماز شفع بخوان و 1 رکعت نماز وتر.
من: خدایا برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این 3 رکعت را بخوان.
من: خدایا 3 رکعت زیاد است.
خدا: بنده ی من فقط 1 رکعت نماز وتر بخوان.
من: خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگری ندارد؟
خدا: قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله....
من: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد.
خدا: همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن بگو یا الله.
من: خدایا هوا سرد است!نمیتوانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب مکنیم

و من بی اعتنائی میکنم و می خوابم!!!!

خدا: ملائکه من! ببینید آنقدر ساده گرفتم اما او خوابیده است.
خدا: چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده.
ملائکه: خداوندا 2بار او را بیدار کردیم اما باز خوابید.
خدا: در گوشش بگویید خدا منتظر توست.
ملائکه: باز هم بیدار نمی شود.
خدا:اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است.ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا میشود.
ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟
خدا:او جزء من کسی را ندارد....شاید توبه کرد.

خدا: بنده من هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری!!

و خدایی که همین نزدیکیست...

آخرای فصل پاییز. یه درخت پیر و تنها. تنها برگی روی شاخش.مونده بود میون برگا

یه روزی درخت به برگ گفت.کاش میشد میموندی کنارم.آخه من میون برگا.فقط تنها تو رو دارم...

وقتی برگ درخت و میدید داره از غصه میمیره.با خدا رازو نیاز کرد.اونو از درخت نگیره.

با دلی خرد و شکسته.گفت نذار از اون جدا شم.ای خدا کاری بکن که.تا بهار همین جا باشم.

برگ تو خلوت شبونه.از دلش با خدا میگفت.غافل از این که یه گوشه.باد همه حرفاشو میشنفت

باد اومد با خنده ای گفت.آخه این حرفا کدومه؟ با هجوم من رو شاخه.کار هر دو تون تمومه

یه دفعه باد خیلی خشمگین. با یه قدرتی فراوون.سیلی زد به برگ و شاخه.تا بگیره از درخت جون

اما برگ مثل یه کوهی.به درخت چسبید و چسبید.تا که باد رفت پیش بارون.بارونم قصه رو فهمید

بارون گفت با رعد و برقم.میسوزونمش تا ریشه.تا که آثاری نمونه دیگه از درخت همیشه...

ولی بارونم مثل باد.توی این بازی شکست خورد.به جایی رسید که بارون آرزو میکرد که میمرد...

برگ نیوفتاد و نیوفتاد.آخه این خواست خدا بود

هرکی زندگیشو باخته

دلش از

          خدا

                جدا بود...

قوانين مورفي

قوانين مورفي

 

ادوارد مورفي يک متخصص بود که براي ناسا کار ميکرد. پس از اونکه در انجام آزمايشي، يکي از تکنسين‌ها سيمها رو اشتباهي وصل کرد و نتايج آزمايش غير قابل استفاده شد، مورفي در حين عصبانيت در مورد اون گفت: اگر يک راه براي خراب کردن چيزي وجود داشته باشه، اون همون يه راه رو پيدا ميکنه! و قوانيني بنيان نهاده شد که به قوانين مورفي معروفند.

قوانين مورفي زيادن ولي اوني که پايه همه شونه اينه: اگر يک حالت براي به فاجعه رسيدن کاري وجود داشته باشه، همون يک حالت اتفاق مي افته.

ويکي پديا ميگه :

قانون مورفي يک ضرب المثل عاميانه در فرهنگ غربي است که مي‌‌گويد "همه چيز ذاتاً دچار خطا و دردسر مي‌شد مگر اينکه براي درستي آن تلاشي شده باشد" يا "اگر قرار باشد چيزي خراب شود، مي‌شود".

طبق اين زبانزد هميشه همه چيزها در بدترين و نامناسبترين زمان به خطا مي‌روند و کارها را لنگ مي‌گذارند. معمولاً هنگامي که شخصي همواره بدشانسي مي‌آورد او را شامل قانون مورفي مي‌نامند.

ادامه نوشته

12 روش برای بهبود قلب شکسته

12 Ways to Mend a Broken               Heart                         

                      

                                                                                    

Bess Myerson once wrote that "to fall in love is awfully simple, but to fall out of love is simply awful," especially if you are the one who wanted the relationship to last. But to stop loving isn't an option. Author Henri Nouwen writes, "When those you love deeply reject you, leave you, or die, your heart will be broken. But that should not hold you back from loving deeply. The pain that comes from deep love makes your love ever more fruitful." But how do we get beyond the pain? Here are 12 techniques I've gathered from experts and from conversations with friends on how they patched up their heart and tried, ever so gradually, to move on

ادامه نوشته

no comment

دوتارفیق عاشق یک دختر میشن دختره میگه من2جام مشروب برای شما میارم تو یکیش زهر ریختم.هرکس زنده بمونه اون با من ازدواج میکنه.رفیق اولی میخوره میگه به سلامتی این که من بمیرم و رفیقم به عشقش برسه،رفیق دومی میخوره میگه به سلامتی این که من بمیرم و رفیقم به عشقش برسه.بعد دختره یه پیک میخوره میگه زهر تو این بود میخورم به سلامتی این که رفاقت این دو رفیق به هم نخوره...





من کی ام؟ ( سالار لامصب )

رفاقت

تو کلاس آیین نامه سرهنگ پرسید : کی میدونه کجا دور زدن ممنوعه؟

 

 

 

 

یکی دستشو بلند کرد و گفت :  " تو رفاقت "

من کی ام؟ ( سالار لامصب )

نیاز

نیازی نیست اطرافمان پر از ادم باشد . همون چند نفری که اطرافمون هستند ادم باشند کافیه!

((وحید))

شاهکار معماری قزوین سوخت

آتش سوزی در مسجد جامع قزوین به عنوان یکی از شاهکارهای معماری دوران سلجوقی و صفوی باعث شد منار غربی این مسجد به صورت کامل از بین برود.

مسجد جامع قزوین یکی از کهن ترین و کم نظیرترین مساجد چهار ایوانی ایران به شمار می رود که شیوه های معماری و هنر ادوار مختلف را می شد در آن به تماشا نشست. اما این مسجد بامداد شنبه دوم دی ماه جاری دچار حادثه آتش سوزی شد.
همسایگان این مسجد باقی مانده از دوران سلجوقی و صفوی، متوجه بلند شدن دود آتش از منارهای مسجد جامع قزوین شدند و پس از اطلاع به ماموران آتش نشانی، درصدد خاموش کردن آن برآمدند. اما شب هنگام در مسجد بسته بود و همچنان که همگی برای یافتن کلید در مسجد از هیات امنا و خادم و امام جماعت آن بودند بخش چوبی منار غربی مسجد در آتش می سوخت.
45 دقیقه طول کشید تا ماموران آتش نشانی راهی برای ورود به مناره و خاموش کردن آتش پیدا کنند.
اکنون این مناره چوبی از بین رفته است و آتش نشانان و کارشناسان میراث فرهنگی درصدد آن هستند که بدانند علت آتش سوزی چه عاملی بوده است. سهل انگاری پیمانکاری که از چند روز پیش در حال تعمیر این مناره بوده و یا سیم برقی که غیر استاندارد نصب شده است.
هیات امنای مسجد از مدتها پیش اقدام به برق کشی در مسجد کرده بود و کابل آن را از تیر چراغ برق گرفته بودند. برخی می گویند لامپی که مستقیما از کابل برق گرفته منفجر و باعث سوختگی شده است و بارندگی های اخیر نیز مزید بر علت شده و در نهایت آتش به مناره غربی این مسجد سرایت کرده است. برخی دیگر اعلام می کنند، سهل انگاری پیمانکار در جانمایی نامناسب ابزارآلات چوبی به این آتش دامن زده است.
با این همه نه تنها هزینه های تعمیرات این مسجد از بین رفت بلکه منار غربی این شاهکار معماری نیز دیگر هیچ وقت به حالت اول برنمی گردد. این مسجد با شماره 121 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

جدول ترم بندی واحدهای رشته مهندسی معماری

جدول ترم 1و2

جدول ترم 3و4

جدول ترم 5و6

جدول ترم 7و8

اگه یکی رو دیدی...

اگه يكی رو ديدی كه وقتی داری رد ميشی بر ميگرده نگات ميكنه، بدون براش مهمی
اگه يكی رو ديدی كه وقتی داری می افتی برميگرده با عجله مياد به سمتت، بدون براش عزيزی
اگه يكی رو ديدی كه وقتی داری می خندی برميگرده نگات ميكنه، بدون براش قشنگی
اگه يكی رو ديدی كه وقتی داری گريه ميكنی باهات اشك ميريزه، بدون دوستت داره
اگه يكی رو ديدی كه وقتی داری با يكی ديگه حرف ميزنی تركت ميكنه، بدون عاشقته
شايد يه كسی شب ها برای اينكه خواب تورو ببينه به خدا التماس می كنه ،
شايد يه ك...

جایزه

جایزه

جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پرگرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید.
چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد. اما بی پول بود. بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی کند. دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید. بی اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و....پرتقال را از دست مرد میوه فروش گرفت. میوه فروش گفت : بخور نوش جانت ، پول نمی خواهم
سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلو دکه میوه فروش ظاهر شد. این دفعه بی آنکه کلمه ای ادا کند ،صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت، فراری دهان خود را باز کرده گوئی میخواست چیزی بگوید، ولی نهایتاً در سکوت پرتقال ها را خورد و با شتاب رفت.
...
آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد. میوه فروش مات و متحیر شد وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت. عکس همان مردی بود که با لباسهای ژنده از او پرتقال مجانی میگرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی بعنوان جایزه تعیین کرده بودند.
میوه فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیس ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند. سه چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه فروشی ظاهر شد، با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود .
او به اطراف نگاه کرد، گوئی متوجه وضعیت غیر عادی شده بود. دکه دار و پلیس ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیر نظر داشتند. او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگهداشتن دو دست خود به راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر گردید.
موقعی که داشتند او را می بردند زیر گوش میوه فروش گفت : " آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان . سپس لبخند زنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد. میوه فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد و در صفحه پشتش، چند سطر دست نویس را دید که نوشته بود : من دیگر از فرار خسته شدم از پرتقالت متشکرم . هنگامی که داشتم برای پایان دادن به زندگیم تصمیم میگرفتم، نیکدلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت . بگذار جایزه پیدا کردن من ،جبران زحمات تو باشد.

داستان طنز

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند لذا کلاه هارو کنار گذاشت و خوابید.وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست.بالای سرش را نگاه کرد.تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.فکر کرد که چگونه کلاه ها راپس بگیرد.در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند .او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.به فکرش رسید...که کلاه خود را روی زمین پرت کند.لذا این کار را کرد.میمون ها هم کلاه ها را به طرف زمین پرت کردند.او هم کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سال های بعد نوه ی او هم کلاه فروش شد.پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند.یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.او شروع به خاراندن سرش کرد.میمون ها هم همین کار را کردند.او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت ولی میمون ها این کار را نکردند.یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و درگوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می کنی فقط تو پدربزرگ داری؟!

چه زیباست

چه زیباست ببینیم کسی می خندد
و زیباتر اینکه بدانی خودت باعث خنده اش شده ای.
How enjoyable it is to see someone laugh;
but more enjoyable it is when you have make them laugh.

کلام عشق (زیباترین مقاله در مورد عشق حتما بخوانید و از دست ندهید)

عشق حقیقی مثل روح است ، افراد زیادی درباره ی آن صحبت می کنند ، ولی تعداد معدودی آن را دیده اند .
کلید قلب ، زندگی و روح من ... همه در دستان اوست . او مالک آن است فقط باید کلید را بچرخاند و بگذارد تا با تمامی شور و عشقم او را در بر گیرم.
زندگی را بی عشق سپری کن غم بزرگی است . اما این تقریبا برابر است با غمی که زندگی را ترک کنی بدون اینکه به کسی که عاشقش هستی بگویی که دوستش دارید .

گاهی در جستجوی چیزی هستید که نمی توانید آن را ببینید .
گاهی قلب چیزی را می بیند که چشم ها قادر به دیدن آن نیستند .
عشقی را داشتن و آن را از دست دادن بهتر از این است که هرگز عشقی نداشته باشی .
اگر زمانی که به تو می اندیشم ، تک گلی بود ، می توانستم تا ابد در باغ افکارم قدم بزنم .
در عشق افتادن مردم به گردن قوه ی جاذبه ی زمین نیست .
در تو خود را گم می کنم ، بی تو خود را باز می یابم و دوباره به دنبال گم شدن ...
عشق مانند ساعتی شندی است که با قلب لبریز و با مغز تهی می شود .
هر کدام از ما چون فرشته ای با یک بال است . و تنها زمانی قادر به پرواز خواهیم بود که در آغوش هم باشیم .
عشق عشق است ، از بین نمی رود .
کسانی وارد زندگی ما می شوند و به سرعت بیرون می روند . افرادی برای لحظه ای کوتاه می آیند و جای پایشان بر روی قلب ما باقی خواهد ماند و ما هرگز دیگر آن فرد قبلی نخواهیم بود .
مرد با چشم هایش عاشق می شود و زن با گوش هایش .
عشق ورزیدن ، خود درس زندگی است .
لذت عشق زمانی است که آن را نثار می کنی بیشتر از زمانی است کهن دریافتش می کنی .
طریق دوست داشتنی هر چیز این است که بدانی ممکن است آن را از دست بدهی .
قسمتی از وجود تو در من رشد کرده و ، تو خواهی دید ، تو و من برای همیشه ، هرگز از هم جدا نخواهیم شد .
شاید در مسافت ولی در قلبمان هرگز .
عشق با چشم هایش نمی بیند بلکه با فکرش می بیند از این رو خدای عشق بال زد و تار یکی را ترسیم کرد .
بهتر است منفور باشی به خاطر چیزی که هستی تا محبوب باشی به خاطر چیزی که نیستی .
بعضی از انسانها برای بدست آوردن عشق می میرند و بعضی برای از دست دادن آن .
عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شوئد یا به آرامی بمیرد .
عشق مانند غنچه گل سرخ است ، می تواند پر از شکوفه شود یا به آرامی بمیرد .
همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم ، هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند .
کلمات دلنشین مانند شانه ی عسل هستند ، روح را حلاوت می بخشند و به جسم سلامتی می دهند .
بیا و بگذار تا صبح از عشق لبریز شویم ، بیا خود را با عشق تسکین دهیم.
چرا تلفظ عباراتی نظیر « خداحافظ » ، « پوزش می خواهم » و « دوستت دارم » چنین راحت است ، اما بیان کردنشان بسیار دشوار ؟
عشق ، اشتیاقی شدید برای شدیدا دوست داشته شدن است .
عشق فرشته ای است در لباس هوس ...
هرگز نمی توانیم کسی را که به او لبخند نزده ایم از ته دل دوست داشته باشیم .
آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد .
هر لحظه ای که صرف عشق ورزیدن نشود ، به هدر می رود .
عشق طریق مخصوص به خود را دارد .
نمی توانم به تو نشان بدهم که دوستت دارم . زمان این را نشان خواهد داد .
ازدواج زمانی کامل می شود که هر دو نفر به این باور برسند که به چیزی بیشتر از شایستگی خود رسیده اند .
اگر چیزی را دوست داری ... بگذار برود اگر به سوی تو بازگشت واقعا می خواهد که مال تو باشد .
عشق واقعی همچون زیارت است . وقتی اتفاق می افتد که بدون برنامه ریزی قبلی طلبیده شود ولی کمیاب است زیرا اکثر مردم برنامه ریزهای ماهری هستند .
اگر بتوانم مانع شکستن یک قلب شوم ، زندگی ام بیهوده نبوده است .
عشق را بشناس تا شادی را بشناسی . بدون عشق ، شادی وجود ندارد .
زیبایی را با چشمانی زیبا بین می توان دید .
دو نیمه ، شانس کمی دارند اما با پیوستن ... بله ، آن ها کامل می شوند ... اما پیوستن دو انسان کامل یعنی زیبایی ، یعنی عشق .
دوری با عشق همان می کند که با با زبانه های آتش ، عشق کم مایه را خاموش می کند و عشق را شعله ور تر .
علاج تمام کجروی ها ، نادانی ها و جنایت ها ... عشق است .
ممنون میشم نظراتتون رو بذارین
هر چیز زیبا و جذاب خوب نیست ولی هر چیز خوبی ، زیباست .
عشق ترکیبی از یک روح در قالب دو تن است .
تحمل دوری خیلی چیزها برای من آسان است ، اما تحمل دوری تو نه .
عشق ناپخته م یگوید : من تو را دوست دارم زیرا به تو نیاز دارم . عشق پخته می گوید : من به تو نیاز دارم زیرا دوستت دارم .
هر کجا که عشق هست زندگی هست .
جایی که ما به آن عشق می ورزیم خانه است . خانه ای که شاید پاهایمان آن را ترک کند ولی قلبمان هرگز .
توانایی بیان اینکه چقدر کسی را دوست داری عشق است اما اندک
عشق ، هیچ محدودیت و پشیمانی نمی شناسد .
عشق فقط از سه حرف تشکیل شده که معانی بسیاری در پشت این حروف نهفتهاست .
عشق زمانی واقعی است که از قلب انسان برخیزد نه زمانی که بر زبان جاری شود .
تا زمانی که دل شکسته نشوی عشق را نخواهی آموخت .
به ندای قلبت گوش کن ، زیرا از حقیقت آگاه است .
در شب تاریک زندگی به تنهایی قدم می زنم ، تو شمع من هستی ، نور درخشان من !
عشق ورزیدن زمانی است که دیگر هیچ بهانه ای برای تنفر نداشته باشی.
آهنگ ، ترانه ای بدون کلام است و مرگ ، زندگی ای بدون عشق .
اگر واقعا عشق را یافتی ، به آن پرواز بده و رهایش کن . اگر خودش ماندن را انتخاب کرد ، به این معناست که عشق واقعی تو همان است .
عشق غیر قابل پیش بینی است . نمی دانی چه زمانی خواهد آمد .
عشق ، مهار ناشدنی است و همچنین کسی که در دام عشق گرفتار شده .
عشق ، سازی است که نوای دوستی سر می دهد .
اگر بعد از سال ها تو را ملاقات کنم ، چگونه باید به استقبال تو بیایم ؟
بودن یعنی عشق و عشق تو ، یعنی بودن .
فروش عشق حقیقی هرگز آرام نخواهد گرفت .
اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.
امروز تو را بیشتر از دیروز ولی کمتر از فردا دوست دارم.
گر خودت را دوست نداشته باشی چگونه می توانی دیگران رادوست بداری؟
عشق حقیقی انجاست و به دنبال هیچ کسی نیست پس برو و ان را دریاب.
هرچه بیشتر عاشق باشی هم بیشتر ازار می بینی و هم بیشتر لذت می بری.
عشق مانند یک الا کلنگ پر فرازونشیب است.تورابه مسیر دیگر منحرف نخواهد کرد وبا تمام فرازو نشیب هایش به مقصد خواهد رساند.
قلب یک زن اقیانوسی از رازهاست.
با تو بودن مثل قدم زدن در صبحی بسیار روشن است بی گمان شور تعلق به انجا را دارم.
عشق بسیار شبیه یک کرگدن است کوته نظر و عجول. اگر نتواند راهی پیدا کند ان را خواهد ساخت.
وقتی مرد جوانی شکایت می کند که زنی قلب ندارد علامت مطمئنی است که ان زن قلبش را ربوده است.
عشق مانند بیسکویت ترد است که اسان ساخته میشود و اسان میشکند.
می توان در یک ان عاشق شد.رها شدن از عشق است که زمان می طلبد.
عشق یعنی هیچگاه نگویی(پشیمانم).
عشق همچون سنگ ثابت و همیشگی نیست بلکه همچون نان است که هر روز باید از نو ساخته شود.
قبل از عاشق شدن بیاموز چگونه در برف بدوی بدون اینکه ردپایی از خود بر جای بگذاری.
عشق-چگونه چنین کلام کوچکی معنایی چنان بزرگ دارد؟
کسانی که عشقی ورای دنیا دارند نمی توانند از ان جدا باشند. هرگز نمیرد انکه دلش زنده شد به عشق.
وقتی کسی را دوست داری به او بگو فریاد بزن فورا و در همان لحظه بگو وگرنه تو را پشت سر خواهد گذاشت.
معشوق کسی بودن یعنی زندگی برای همیشه در قلب او.
عشق مانند جنگ است اسان شروع می شود و دشوار پایان می پذیرد.
عشق حقیقی ابدی است.
عشق...مانند شن روان است.اگر به ان چنگ بزنید از میان دستان شما خواهد لغزید. به ارامی پیمانه ای از ان بردارید تا روح شما را لبریز کند.
تنها عشق من از تنها تنفرم پدید امده است.
به من نگو چرا که همیشه ان را شنیده ام چیزهای زیادی برای نفرت وجود دارند ولی چیزهای بیشتری برای عاشق شدن.
شهوت برخاسته از ذهن است عشق برخاسته از قلب و روح.
عشق غذای روح است.
عشق مانند پیتزا است وقتی خوب است واقعا خوب است وقتی که بد است باز هم تا حدودی خوب است.
امروز عشق بورز تا هرگز دیروزت خالی نباشد.
زمانی که مرا بوسیدی متولد شدم وقتی که مرا ترکم کردی مردم ودر دو هفته ای که مرا عاشقانه دوست داشتی زندگی کردم.
من از عشق تو به چه چیزی خواهم رسید؟(( به عشق تو))
عشق واقعی را فقط می توان در چشمهای انسان عاشق دید. عشق نمی تواند حسد و غرور یا تشویش و نگرانی باشد عشق همان چیزی است که در اعماق قلب تو یافت می شود و اشتیاق کسی را دارد که قلب او نیز مشتاق توست.
خدا عشق است.
عشق عمل بی پایان بخشش است. یک نگاه محبت امیز که عادت می شود.
با خودت و با عشق صادق باش.
صدای یک بوسه به بلندای صدای گلوله ی توپ نیست اما انعکاس ان مدت زیادی باقی خواهد ماند.
از زمانی که تو را ملاقات کردم *ما*نسبت به * تو*یا* من* سحر امیز تر شده است.
عشق لحظه ای است که تا ابد می ماند.
بزرگترین درس زندگی را بیاموز عشق: فراموشی و بخشش.

جزوه استاد فرتاش

برای دانلود جزوه هندسه کاربردی اینجا کلیک کنید.

قانون فیزیک

فیزیک بعد تر ها ثابت می کند در روزهای بارانی جای خالی بعضی ها بزرگتر می شود .

زندگی چیه ؟

زندگی همینه...!

انتظار یه آغوش بی منت

یه بوسه بی عادت

یه دوستت دارم بی علت

باور کن ...

زندگی همین دوست داشتن های ساده است.

عکس های فوق العاده از چند  معماری برتر ساختمانی در جهان

Hagia_Sophia


Call_of_the_Wild


China


City_at_Dawn


City_by_Nicolas_Richelet


Flooded_City


Nomads


Once_Upon_A_Time


Rain_Street


Summer_House


Forest


The_Door_to


What_Took_You_So_Long

پرشیا یا ایران

چگونه و چه تاریخی نام بین المللی میهنمان" پرژیا " به ایران تغیر یافت و ارتباط ما با تاریخ باشکوه میهنمان در سطح بین المللی گسیخته شد.

هنگامیکه آریائی ها به فلا
ت ایران مهاجرت کردند نام این سرزمین را آریانا یا سرزمین آریائی ها نامیدند. قرنها بعد این نام به ایرانا مخفف شد. و قرنها بعد باز هم این نام به ایران مخفف تر شد. پس ایران مخفف شده آریانا و به مفهوم سرزمین آریائی ها است.
هنگامیکه کورش بزرگ امپراتوری بزرگ ایران را بنا گذاشت و ایران به مقام اولین ابر قدرت دنیا رسید در غرب ایران را بنام پرژیا به لحاظ زیر نامیدند.

زبان رسمی ایرانیان باستان پارسی نام داشت و مردم پارسی زبان را پارسیان می نامیدند.

پارسی، زبان رسمی تمام مردم امپراتوری ایران اعم از اقلیت های قومی و مذهبی بود. 

کلمه 

Persian 
از
Parsian

گرفته شده که جای 
E به A
تبدیل شده است

هنگامیکه اعراب ایران را تسخیر کردند به لحاظ اینکه صدا و حرف پ را در زبان خود نداشتند زبان میهنی ما را به جای پارسی ، فارسی نامیدند

در سال 1920 رضا خان فرمانده تیپ ارتش بود. در اکنبر سال 1925 به کمک انگلستان وی پادشاه ایران شد.

رضا خان/ پهلوی میهن پرست و اصلاح طلب بود ولی وی تحصیلات کلاسیک نداشت و هیچگاه به خارج کشور سفر نکرده بود.

دراواخر جنگ جهانی اول که دولت عثمانی از کشور های اروپائی شکست خورد و این دولت مناطق وسیعی از کشورشان را از دست داد مردم ترکیه از نظام عثمانی به تنگ آمده به رهبری مصطفی کمال آتاتورک که شخص میهن پرست و در عین حال تحصیلات عالیه داشت علیه دولت قیام کردند.

پس از پیروزی به لحاظ اینکه اهمیت زیادی به تحصیل میداد ومعتقد بود بوسیله تحصیل و آموزش ملت، کشور نیز پیشرفت خواهد کرد میخواست مقام وزیری آموزش و پرورش را بعهده بگیرد ولی اکثرا میخواستند وی مسئولیت بالاتری را قبول کند. آتاتورک در سال 1923 به مقام اولین رئیس جمهور این کشور رسید.

به لحاظ اینکه آتاتورک سیستم دولت عثمانی را علت اساسی شکست این کشور میدانست انقلاب نمود و قصد داشت آثار حکومت عثمانی را محو کند وی نام کشور را از عثمانی به ترکیه تغیر داد خط رسمی را عوض کرد و ترکی با حرف لاتین نوشتن را خط رسمی کشور کرد، مذهب و حکومت را از یکدیگر جدا نمود و مدارس و موسسات عالی زیادی باز کرد.

رضا شاه دو سال بعد از اینکه مصطفی آتاتورک رئیس جمهور ترکیه شد با کمک انگلیس به مقام رهبری ایران رسید.

وی میخواست اصلاحاتی را که مصطفی آتاتورک در ترکیه انجام داده بود را در ایران نیز پیاده کند.

در ابتدا میخواست همانند آتاتورک مقام ریاست جمهوری ایران را بپذیرد و حکومت و مذهب را در ایران نیز از یکدیگر جدا کند.

وی مدارس و دانشگاهها در ایران تاسیس کرد.

وی نیز همانطویکه آتاتورک که نام کشور خود را عوض کرده بود در سال 1935 بدون درک عمیق در این مورد نام بین الملی میهنمان را در خارج کشور از پرژیا به ایران تغیر داد.

نام پرژیائی که بیش از 2500 سال در کشور های خارج ایران میشناختند را به ایران تغیر داد. 

پرژیا و نام پادشاهان کشورمان مانند کوروش بزرگ به عنوان پادشاه پرژیا در کتابهای مقدس یهودیان و مسیحیان بیش از 20 مرتبه آمده و از کورش به عنوان منجی یاد شده ( در حال حاظر هم هنگامیکه که در کلیسا ویا کنیسا میروند نام پرژیا را که در کتاب مقدشان است را میشنوند).. 

وی میخواست ایران را به جهانیان بشناساند ولی نمی دانست جهانیا ن ایران را خیلی خوب با نام پرژیا میشناسند و با عوض کردن نام بین المللی کشور نتیجه کاملا معکوسی خواهد گرفت و ایران را در کشور های غربی، کشوری ناشناخته میکند و برای مردم غرب ایران را در ردیف کشور
تازه درست شده پس از جنگ بین المللی اول و دوم مانند عربستان، عراق، اردن، پاکستان، . . . میسازد.

به این وسیله بود که در سطح بین المللی پیوستگی ما با تاریخ باشکوه میهنمان گسیخته شد.

کمپانی های بزرگ حاظر نیستند میلیارد ها دلارپول بگیرند و مارک یا 
Brand
سازمان خودشان را بفروشند. بخاطر اینکه میدانند پشت مارک و یا 
Brand
کمپانی شان تاریخ آن سازمان است و با از دست دادن مارک سازمان، 

هویت خود را نیز از دست میدهند.

ما یکروزه و بدون درک عمیق نام پرژیا را از صحنه بین الملل حذف نموده، هویت بین المللی خود را از دست دادیم!!

در حال حاظر سعی زیادی در حفظ نام بین المللی خلیجی که به نام ایران است
Persian Gulf
هستیم.

ولی نه در بازیابی نام بین المللی خود میهنمان 
Persia !!!
.
تنها یکی دو نسل بیش نیست که اشتباه بزرگ عوض نمودن نام بین المللی ایران صورت گرفته است. هنوز هم با همیاری همدیگر میتوانیم نام بین المللی
میهنمان" پرژیا" را بار دیگر زنده نمائیم و بگوئیم 

I am Persian

معنای واقعی دوستی

جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان

 به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و

 پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او

 را از باتلاق خارج کند .

 مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار

 ارزشش را دارد یا نه ؟

 دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی

 حرف های مافوق اثری نداشت، سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی

 توانست به دوستش برسد، او را روی شانه هایش کشید و به پادگان رساند

 افسر مافوق به سراغ آن ها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد

 و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت :من به تو گفتم ممکنه که ارزشش

 را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم های عمیق و مرگباری برداشتی

 سرباز در جواب گفت: قربان ارزشش را داشت

 منظورت چیه که ارزشش را داشت!؟ می شه بگی؟

 سرباز جواب داد: بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی که به او رسیدم هنوز

 زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت احساس رضایت قلبی می کنم.

 اون گفت: " جیم .... من می دونستم که تو به کمک من می آیی"

نمیدانم!

نمیدانم چطور سکوت کنم!

که سکوتم را درست ترجمه کنند!

حرفهای زیادی برای نگفتن دارم!

هیچ کس نمیفهمد...

وقتی سادگیت را برمیدارند

و آن را درست به قلبت نشانه میروند‌

مجبوری تمام احساست را در دفترت بگذاری!

و سادگیت را با صدای بلند و محکم بپوشانی!

و سرد و بی تفاوت گذر کنی!

و وقتی ندانسته دلت را سنگ بنامند

احمقانه سکوت کنی

کمی خسته ام...

هنوز دلم از تبار دیوار های کاهگلیست

که ساده میشکند

و کودکانه می رنجد

حرفهای زیادی برای نگفتن هست

حرفهایی را تنها باید لمس کرد

خدایا...

چرا آدمها ظرفیت محبت را ندارند؟

آخر قلم و کاغذ را چه به درک احساس یک انسان؟